سروده شاعر عاشورایی صابر خراسانی (حضرت زینب(س) )

  • تا قلم لب بر مرکب   میزند         بوسه برجایگاه  زینب می زند
  • گر قلم از او نشانی میدهد        صبر او بر شیعه جان می دهد

 

  • گر تصور  مثل  او   همدم  کجاست      او  وزیر  نهضت   کرببلاست
  • تا که ایزدنقش هستی تافته است      نام زینب را حسینی بافته است
  •  

 

  • من چه گویم یک رگم هشیار نیست           شد اسیرو بهر او غم دار نیست

 

  •  
  • بی کس و بی هم سخن در کاروان        راس مهرویان ستون آسمان
  • نور ناقه ی نور حق ، موج  هرج              معنی الصبر ، مفتاح  الفرج

 

 

  • با نگاه ، گاه    گاهی  آه  کرد      قصارش چون علی در چاه کرد
  • عاشقی پیداست از آهنگ دل     نیست دلداری دگر هم رنگ دل

 

 

      •       علت عاشق ز علت ها جداست 

 

  • ای  برادر من  چه   گویم   با  زبان      چون تویی  بر نی خجل  باشم از آن
  • چوبه ی محمل برایت اشک ریخت      پیر گشتم تا که آب  از  مشک  ریخت   

نظرات 2 + ارسال نظر
سعید یه بنده ی خدا پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 ق.ظ

سلام میثم جان
نمیدونم چیه که این وبلاگت خیلی بوی عاشورا و محرم و اباعبدالله میده.اگه یادت باشه بهت گفتم اولین بار هم که قالبشو دیدم همین حس به من دست داد.
دستت درد نکنه و مطالب عاشورایی بنویس

سلام آقا سعید . از پیشنهاد های شما این وبلاگ ساخته شد.چشم تا اونجایی که در توان روحیم یاشه حتما

سعید یه بنده ی خدا پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ق.ظ

این شعرو خوندی آقا میثم؟
به یاد مرحوم آقاسی عزیزشاعر دلسوخته مکتب عاشورا صلوات
می گفت :
زهره منظومه زهرا حسین

کشته ی افتاده به صحرا حسین

دست صبا زلف تورا شانه کرد

بر سر نی خنده مستانه کرد

کیست لب خشک ترک خورده ات

چشمه ای از زخم نمک خورده ات

روشنی خلوت شبهای من

بوسه بزن بر تب لبهای من

تازغم غربت تو تب کنم

یاد پریشانی زینب کنم

آه از آن لحظه که بر سینه ات

بوسه نشاندند لب تیرها

آه از آن لحظه که بر پیکرت

زخم کشیدند به شمشیرها

آه از آن لحظه که اصغر شکفت

در هدف چشم کمانگیرها

آه از آن لحظه که سجاد شد

هم نفس ناله زنجیرها

قم به حج رفته به حج رفته اند

بی تو در این وادیه کج رفته اند

کعبه تویی کعبه بجز سنگ نیست

آینه ای مثل تو بیرنگ نیست

آینه رهگزر صوفیان

سنگ نصیب گذر کوفیان

کوفه دم از مهر و وفا میزدند

شام تورا سنگ جفا میزدند

کوفه اگر آینه ات را شکست

شام از این واعقه طرفی نبست

کوفه اگر تیغ وتبرزین شود

شام اگر یکسره آذین شود

مرگ اگر اسب مرا زین کند

خون مرا تیغ تو تضمین کند

آتش پردیس نبرد مرا

تیغ اجل نیز نبرد مرا

بی سر و سامان توام یا حسین

دست به دامان توام یا حسین

جان علی سلسله بندم نکن

گردم از خاک بلندم نکن

عاقبت این عشق هلاکم کند

در گذر کوی تو خاکم کند

تربت تو بوی خدا میدهد

بوی حضور شهدا میدهد

ساقی لب تشنه لبی باز کن

سفره نان و رطبی باز کن

شمعه از درد دلت باز گو

نکته ای از نقطه آغاز گو

قوم به حج رفته چو باز آمدند

بر سر نعشت به نماز آمدند

قوم به حج رفته تورا کشته اند

پنجه به خوناب تو آوشته اند

سامریان شعبده بازی کنند

نفی رسولان حجازی کنند

مشعر حق عظم منا کرده ای

کعبه شش گوشه بنا کرده ای

تیر تنت را به مصاف آمد است

تیر سرت را به طواف آمد است

کیست شفا بخش دل ریش ما

مرحم زخم و غم و تشویش ما

کیست بجز یاد دل روی تو

سجده به محراب دو ابروی تو

بر سر نی زلف رها کرده ای

با جگر شیعه چه ها کرده ای

باز که هنگامه بر انگیختی

بر جگر شیعه نمک ریختی

کو کفنی تا که بپوشم تنت

تا گیرم دامنه دامنت

حج تو هر چند که تخیر داشت

لاکن هفتاد و دو تکبیر داشت

آری هفتاد و دو لبیک گو

عظم وضو کرده به خون گلو

اینان هفتاد دو قربانییند

که از اسر باده تو فانییند

هم نفسان حج حسینی کنید

پیروی از راه خمینی کنید

حج حسینی سفری سرخ بود

احرامش بال وپری سرخ بود

حج حسینی سفر کربلاست

نیت آن قربت رنج و بلاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد