گفتگوى یزید ملعون با امام سجاد (علیه السلام)


یزید خطاب به امام سجاد و گفت: کیف رأیت صنع الله یا على بن الحسین؟ قدرت خدا را چگونه دیدى اى على بن الحسین؟!

امام فرمود: رأیت ما قضاه الله عزوجل قبل ان یخلق السماوات و الارض آنچه را که خداوند قبل از آفرینش آسمانها و زمین مقدر کرده بود، دیدم.

یزید با امام سجاد سخن مى‏گفت و دنبال بهانه‏اى مى‏گشت تا از سخنان خودش کلمه‏اى پیدا کند و آنرا موجب فتواى قتل وى قرار دهد. اما چون بهانه‏اى پیدا نکرد با حاضرین در مجلس مشورت کرد. آنان رأى بکشتن او دادند!

امام زین العابدین در مقابل این تصمیم به یزید فرمود: اى یزید مشاورین تو درباره ما برخلاف مشاورین فرعون درباره موسى بن عمران و هارون رأى دادند. زیرا فرعون وقتى که مى‏خواست موسى را بکشد مشاورین به او گفتند: ارجه و آخاه فعلاً او و برادرش را نگاه دار... ولى مشاورین تو درباره من راى به کشتن من مى‏دهند و جز زنا زادگان به کشتن انبیاء و فرزندانشان رأى نمى‏دهند.

 یزید پس از استماع سخنان حضرت سجاد (علیه السلام) سر بزیر انداخت و از کشتن امام صرف نظر کرد.

 از جمله مطالبى که بین یزید و امام رد و بدل شد این بود: یزید به حضرت گفت: ما أصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم هر مصیبتى که بسر انسان مى‏آید در اثر کردار خود اوست. امام در جواب او فرمود: ما اصاب من مصیبه فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراًها ان ذلک على الله یسیر لکیلا تاسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم.(601) هیچ مصیبتى به زمین و به جان شما نمى‏رسد مگر اینکه قبل از پیدایش آنرا در لوح محفوظ ثبت و مقدر کرده‏یم تا به خاطر آنچه از دستتان رفته غمگین نیستیم و از آنچه هم بدستمان آمده، خوشحال نخواهیم بود. 

یزید پس از گفتار امام (علیه السلام) این شعر را از قول فضل بن عباس خواند:





مهلاً بنى عمنا مهلاً موالینا لا تنبشوا بیننا ما کان مدفوناً


 آرام آرام که پسر عموها و بردگان ما در بین ما آنچه مدفون است نبش نکنید.

در همین هنگام یزید دستور داد خطیب بر فراز منبر برود تا از معاویه، مدح و ثنا بگوید و از حسین و دودمانش مذمت و نکوهش نماید.

سخنران دربارى یزید بالاى منبر قرار گرفت و تا آنجا که توانست در مورد على بن ابیطالب و امام حسین (علیه السلام) بدگوئى کرد و ناسزا گفت...! بدگوئى و بى شرمى را که از حد گذارند امام سجاد از پایین منبر صدایش را با اعتراض بلند کرد و فرمود:

ویلک ایها الخاصب! لقد اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق فتبواً مقعدک من النار واى بر تو اى خطیب! که خشنودى مخلوق را بر خسم خدا برگزیدى، پر باد جایگاهت از آتش دوزخ.(604)

پس از اعتراض، خطاب به یزید کرد و فرمود: یا یزید! ائذن حتى اصعد هذه الاعواد، فأتکلم لله رضى، ولهؤلاء أجر اى یزید! اجازه بده من نیز بر فراز منبر مطالبى بگویم که در آن خشنودى خدا و مایه اجر و پاداش براى مستمعین باشد.

یزید درخواست امام را نپذیرفت. حاضران نزد یزید اصرار کردند تا اجازه دهد امام (علیه السلام) سخن بگوید باز امتناع کرد. معاویه فرزند یزید، نزد پدرش یزید وساطت کرد و گفت این جوان بیمار قادر بر سخن گفتن نیست اجازه بده تا ببینیم چه مى‏کند؟!

یزید گفت: ان هؤلاء ورثوا العلم و الفصاحه. و زقوا العلم زقا(605) اینان خانواده‏اى هستند که وارث علم و فصاحتند و آنچنان علم و دانش به آنها تزریق شده که جزء تار و پود وجودشان گردیده است. چگونه نمى‏تواند سخن بگوید. سرانجام با اصرار بى اندازه حاضرین یزید اجازه داد تا على بن الحسین (علیه السلام) سخنرانى کند.

امام (علیه السلام) بر فراز منبر قرار گرفت، پس از حمد و ثناى پروردگار و درود بر محمد و اهل بیت اطهار فرمود:

الحمد لله الذى لا بدایه له، والدائم الذى لا نفاد له، والاول الذى لا اول لاولیته، و الاخر الذى لا آخر لاخریته، والباقى بعد فناء الخلق قدر الیالى والایام، و قسم فیما بینهم الاقسام، فتبارک الله الملک العلام الى أن قال:

سپاس خداى را که آغاز ندارد و دائم و پایدارى که نابودى ندارد و سپاس نخستى را که نخستین ندارد و پایانى را که پسینى ندارد و پاینده‏اى که بعد از نابودى خلائق جاودانه است، خدایى که تقسیم و توزیع ارزاق بدست اوست، پس خجسته باد آن خداى فرمانرواى بسیار دانا. امام همچنان به سخنان خود ادامه داد تا اینکه فرمود:

ایها الناس! أعطینا ستا و فضلنا بسبع: اعطینا العلم و الحلم و السماحه و الفصاحه والشجاعه و الحبه فى قلبو المومنین. و فضلنا بأن: منا النبى المختار محمد، و منا الصدیق، و منا الطیار، و منا اسد الله و اسد رسوله، و منا سبطا هذه الامه.

اى مردم! خداوند شش خصلت به ما عنایت فرموده و با هفت ویژگى ما را از دیگران برترى بخشیده است: خداوند، علم و رحم و جوانمردى (گذشت) و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهاى مؤمنان را بما عنایت فرموده است.

 و ما را بدین نحو از دیگران برترى بخشید که: از ما است نبى مختار محمد مصطفى، و از ما است صدیق اعظم على مرتضى، و از ما است جعفر طیار (که با مصطفى، و از ما است صدیق اعظم على مرتضى، و از ما است جعفر طیار (که دو بال در بهشت، با فرشتگان خدا پرواز مى‏کند)، و از ماست حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا، و از ما است دو سبط ابن امت حسن و حسین که دو سرور جوانان اهل بهشتند. 

ایها الناس! من عرفنى، فقد عرفنى، و من لم یعرفنى انباثه حسبى و نسبى.

اى مردم هر کسى مرا مى‏شناسد که مى‏شناسد، و هر کس مرا نمى‏شناسد خودم را با حسب و نسب معرفى مى‏کنم.

ایها الناس! انا ابن مکه و منى، انا بن زمزم و صفا، انا ابن من حمل الکرن باطراف الرداء، انا ابن خیر من ائتزر وارتدى، و خیر من طاف وسعى، انا ابن خیر من حج و لبى، انا ابن من حمل على البراق و بلغ به جبرئیل الى سدره المنتهى، فکان من ربه کقاب قوسین أو ادنى، انا ابن من صلى بملائکه السماء، انا ابن من أوحى الیه الجلیل ما أوحى.

انا ابن من ضرب بین یدى رسول الله ببدر و حنین، ولم یکفر بالله طرفه عین، انا ابن صالح المؤمنین و وارث النبیین، و یسعوب المسلمین، و نور المجاهدین، و قاتل الناکثین و القاسطین و المارقین و مفرق الاحزاب، أربطهم جأشا، وأمضاهم عزیمه، ذاک ابو السبطین الحسن و الحسین على بن ابیطالب.

انا ابن فاطمه الزهراء، انا ابن سیده النساء، و ابن خدیجه الکبرى، انا بان المرمل بالدماء، انا ابن ذبیح کربلاء انا ابن من بکى علیه الجن فى الظلماء تو ناحت الطیر فى الهواء.

 مردم! منم فرزند مکه و منى، منم فرزند زمزم و صفا، منم فرزند آنکس که برداشت حجر را با دامان عبا، منم آنکس که بهترین احرام را پوشید، منم فرزند آنکس که بهترین طواف و سعى را انجام داد، منم فرزند آنکس که بهترین حج و لبیک را انجام داد، منم فرزند آنکس که براق سورا شد و جبرئیل او را تا سدره المنتهى گردش داد و به مقام قرب قاب قوسین أو ادنى رساند، منم فرزند آنکس که فرشتگان آسمان نماز را به او اقتدا کردند، منم فرزند آنکس که خداوند او را خزینه وحى خویش قرار داد. منم فرزند آنکس که در رکاب پیامبر در بدر و حنین شمشیر زد و لحظه‏اى تغییر عقیده نداد. منم فرزند صالح المؤمنین، منم فرزند وارث وارث النبیین، منم فرزند امیر مسلمین و نور مجاهدین، منم فرزند کشنده ماکثین و قاسطین و مارقین، منم فرزند نابود کننده فاسدین، و در رزم دل آرام‏ترین و در اراده جدى‏ترین و در تصمیم آهنین‏ترین پدر دو سبط پیغمبر حسن و حسین، على بن ابیطالب (علیه السلام). منم فرزند فاطمه زهرا، منم فرزند لب تشنه صحرا کربلا، منم فرزند آنکس که جنیان زمین و مرغان هوا بر او گریستند. 

آنقدر على بن الحسین (علیه السلام) مدائح اجداد بزرگوار خود را بر شمرد و مصائب وارد بر خودشان را براى مردم توضیح داد که بانگ جوش و خروش و شور و غوغا، و ناله و فریاد از جمعیت بلند شد...!

یزید ملعون از ترس اینکه مبادا فتنه و آشوبى بپا شود حیله‏اى به کار برد و دستور داد: (مؤذن اذان بگوید). مؤذن اذان گفت: الله اکبر.

امام فرمود: الله اکبر واجل و أعلى و اکرم مما اخاف واحذر هیچ چیز از خدا بزرگتر و جلیل‏تر و برتر و گرامى‏تر نیست.

امام فرمود: أشهد مع کل شاهد أن لا اله غیره و لا رب سواه آرى تمام وجود من، هم آواز با تمام موجودات با این کلمه شهادت مى‏دهد که خدایى جز او نیست.

مؤذن گفت: اشهد ان محمداً رسول الله.

حضرت به مؤذن فرمود: تو را به حق این محمد لحظه‏اى صبر کن تا من چند کلمه یا یزید سخن بگویم. آنگاه خطاب به یزید کرد و فرمود:

اى یزید! بگو این محمد که نامش را با اعزاز و اکرام ذکر مى‏کنند جد من است یا جد تو؟ اگر بگوئى جد توست حاضرین و تمام این مردم مى‏دانند و دروغ تو را مى‏فهمند و اگر بگوئى جد من است، پس چرا پدر مرا با ظلم و ستم کشتى؟ و چرا اموال او را غارت کردى؟ و چرا زنان و دختران او را اسیر نمودى؟ واى بر تو یزید از روز قیامت که جد من خصم تو باشد و ان قلت جدى فلم قتلت ابى ظلما وعدوانا؟ و انتهبت ماله و سبیت نسائه، فویل لک یوم القیامه اذا کان جدى خصمک.

یزید به وحشت افتاد که مبادا فتنه‏اى بر انگیخته شود، بانگ برآورد: مؤذن اقامه بگو، نماز برپا شد همهمه و غلغله‏اى بین مردم به وجود آمد، برخى از آنان در نماز شرکت کردند و برخى دیگر از اقتداء به یزید چشم پوشیدند و پراکنده شدند

نظرات 2 + ارسال نظر
سعید،یه بنده ی خدا پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ق.ظ

سلام.ممنون و سپاسگزار.اجرت با سیدالشهدا که اقامه عزای امام ع رو انجام میدی.
البته با 2تا اشتباه کوچولو که در متن بود با ارفاق نمره ت 20
التماس دعا

مصطفی پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ب.ظ http://sheeaeh.blogfa.com

سلام
خیلی ممنون
مطالبتان دسته اوله استفاده خواهم کرد
بفرما با چه نامی لینکت کنم
یاعلی
شیعه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد