حضرت على بن الحسین، امام سجاد (علیه السلام) را در حالى که بر شتر برهنه و خشتى سوار کرده و غل و جامعه در گردنش افکنده و دستهایش را نیز بسته و به گردن آویخته بودند و در اثر سایش زنجیر خون از رگهاى گردنش مىجوشید آوردند، وى آغاز سخن نمود و فرمود:
نخست: مردم را امر به سکوت فرمود، پس از آن حمد و ثناى خداوند را به جاى آورده و بر پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) درود فرستاد و فرمود:
ایها الناس من عرفنى فقد عرفنى، و من لم یعرفنى فانا على بن الحسین بن على بن ابیطالب، انا ابن من انتهکت حرمته، و سلیت نعمته و انتهب ماله، و سبى عیاله. انا ابن المذبوح بشط الفرات من غیر ذخل و لا ترات.
انا این من قتل صبراً، و کفى بذلک فخراً.
أ ایها الناس! تاشدتکم الله هل تعلمون انکم کتبتم الى ابى و خدعتموه وأعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعه، و قاتلتموه و خذلتموه؟ فتباً لکم لما قدمتم ینفسکم و سوءه لرأبکم، یأبه عین تنظرون الى رسول الله، اذ یقول لکم: قتلتم عترتى، و انتهکتم حرمتى، فلستم من أمتى.
اى مردم! هر کس مرا شناخته است او نیاز به معرفى ندارد، و آنکس که مرا نشناخته است پس بداند که: منم على بن الحسین فرزند على بن ابیطالبم.
منهم فرزند آنکس که حرمتش را شکستند، و ابزارش را ربودند و اموالش را غارت، و اهل و عیالش را اسیر کردند.
منم فرزند آنکس که با زجر و صبر او را کشتند، و این افتخار ما بس است. اى مردم! شما را به خدا! مگر فراموش کردهاید دعوتنامههاى مکررى را که براى پدرم فرستادید و از او خواستید به سوى شما بیاید. چون دعوت شما را پذیرفت با او خدعه و نیرنگ کردید، مگر فراموش کردهاید که دست بیعت او دادید و عهد و پیمان بستید و پس از آن وى را بى یار و یاور گذاشته، و او را کشتید؟
مرگ بر شما باد این اعمال ننگینتان، و اف بر این طرز تفکر تهى و پوچتان باد! با چه چشمى به پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) نگاه خواهید کرد وقتى که بگوید: شما فرزندان مرا کشتید و حرمت آنان را شکستید، و شما از امت من نیستید؟! قتلتم عترتى و انتهکم حرمى فلستم من امتى.
سخن که بدین جا رسید صداى گریه و شیون از سر تا سر جمعیت بلند شد و به یکدیگر مىگفتند: خودتان را نابود کردید و نفهمیدید!
پس از اندکى درنگ دوباره رشته سخن را بدست گرفت و چنین فرمود:
رحم الله امرء نصیحتى، و حفظ وصیتى فى الله و فى رسوله و اهل بیته، فان لنا فى رسول الله أسوه حسنه.
خداى بیامرزد آنکس را که نصیحتم را بپذیرد، و توصیهام را در راه خدا و پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) قبول نماید چون ما را در رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) اسوه حسنه و پیشوایى شایسته است.
اهل کوفه که دعاى امام (علیه السلام) را شنیدند همه با هم گفتند: یابن رسول الله! ما همه مطیع و گوش به فرمان توایم، عهد و پیمانت را اطاعت مىکنیم و ارج مىنهیم، هرگز دست از تو نمىداریم و روى از برنمى تابیم، اومرات را مىپذیریم، خداوند تو را مشمول عنایات خاصه خودش قرار دهد. ما در رکاب تو مىجنگیم، و در رکاب تو صلح مىکنیم و از همه کسانى که به تو و به ما ظلم کردند بیزارى مىجوئیم. فانا سامعون معیطون حافظون لذمامک... فانا حرب لحربک و سلم لسلمک. نبرأ ممن ظلمک و ظلمنا.
پس از سخنان اهل کوفه مجدداً امام به سخن آمد و فرمود:
هیهات هیهات، ایها العدره المکره، حیل بینکم و بین شهوات أنفسکم، اتریدون أن تأتوا الى کما ائیتم الى ابى من قبل؟ کلا و رب الراقصات، فان الجرح لما یندمل، قتل أبى بایمس و اهل بیته معه، و لم ینس ثکل رسول الله و ثکل أبى و بنى ابى، ان وجده و الله بین لهاتى، مرارنه بین حناجرى و حلقى تجرى فى فراش صدرى، و مسألتى: ان لا تکونو لنا و لا علینا.
هیهات! هیهات! من دیگر فریب شما را نمىخورم اى نیرنگ بازان بى وفا که غیر از حیله و حقه بازى، چیزى در وجودتان ذخیره نشده است. مىخواهید کارى را که با پدرم انجام دادید دوباره به سر من بیاورید؟ حاشا و کلا، به خدا قسم هنوز جراحاتى که از کشتن پدرم بر ما وارد شده التیام نپذیرفته است، همین دیروز پدرم و اهل بیتش را شهید کردند هنوز داغ رحلت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و داغ شهادت پدرم و فرزندانش فراموش نشده است، به خدا قسم هنوز طعم آن از کامم زدوده نگردیده است و تلخى آنرا با تمام وجودم احساس مىکنم، اندوه سهمگین آن، سینهام را فشار مىدهد.