امام فرمود: فرزند شیر خوارم را بیاورید تا با وى نیز وداع کنم. زینب (علیها السلام) فرزندش عبدالله(383) را که مادرش رباب بود به وى داد، امام (علیه السلام) طفل صغیر خود را بر دامن نشانده مىبوسید و مىفرمود: دور باشند از رحمت خدا این مردم، آنگاه که جدت پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) خصمشان باشد بعداً لهولاء القوم اذا کان جدک المصطفى (صلى الله علیه و آله و سلم) خصمهم.(384) پس از آن کودک خود را در بغل گرفت و به طرف اهل کوفه آمد تا مقدارى آب برایش در خواست کند، در همین حال که کودک در بغل پدرش بود حرمله بن کاهل اسدى، تیرى بسویش رها کرد و او را شهید نمود. خون که از گلوى وى سرازیر شد امام (علیه السلام) با دست خود آنها را گرفت و به سوى آسمان پاشید.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: حتى از آن خون به زمین برنگشت،(385) و در همین مورد است که حضرت حجت امام زمان (علیه السلام) و عجل الله تعالى فرجه مىفرماید:
السلام على عبدالله الرضیع، المرمى الصریح، المتظحط دما و المعصد بدمه الى السماء، المذبوح بالسهم فى حجرأبیه، لعن الله رامیه، حرمله بن کاهل الاسدى و ذویه سلام برعبدالله آن کودک شیرخواره که بخاک و خون غلطید، و خونش فراسوى آسمان بالا رفت، کودکى که با تیر در بغل پدر، او را کشتند، خداوند کشندهاش حرمله و یارانش را لعنت کند.(386)
پس از آنکه خون گلوى فرزند را گرفت و به آسمان پاشید این جملات را فرمود: این مصیبت نیز بر من آسان است زیرا خداى تعالى آنرا مىبیند هون على ما نزل بى، انه بعین الله تعالى خداوندا! اگر نصر و پیروزى در دنیا را از ما گرفتهاى، در عوض بهتر از آنرا در آخرت نصیب ما بگردان، و انتقام ما را از این مردم ستمگر بگیر که این کودک من کمتر از بچه ناقه صالح پیغمبر نیست اللهم لا یکون أهون علیک من فصیل، الهى ان کنت حبست عنا النصر فاجعله لما هو خیر منه و انتقم لنا من الظالمین(387) و این مصیبت را که در دنیا بر ما وارد آمد ذخیره آخرت ما قرار بده و اجعل ما حل بنا فى العاجل، ذخیره لنا فى الآجل.(388)
خداوندا! تو شاهدى که این مردم شبیهترین فرد به پیغمبرت (صلى الله علیه و آله و سلم) را کشتند اللهم انت الشاهد على قوم قتلوا آشبه الناس برسولک محمد (صلى الله علیه و آله و سلم).(389)
و در همان حال که خون حضرت على اصغر (علیه السلام) را به سوى آسمان مىپاشید صدائى از عالم غیب شنید که مىگفت: یاحسین (علیه السلام)! بگذار على اصغر (علیه السلام) را که دایهاش در بهشت منتظر است دعه یا حسین! فان له مرضعاً فى الجنه.(390)
پس از شنیدن این عبارت، امام (علیه السلام) از اسب فرود آمد و با نوک شمشیر خود قبرى حفر و پس از نماز در حالیکه بدنش را خونمالى کرده بود دفن نمود.(391) و برخى فرمودهاند که جنازه حضرت على اصغر (علیه السلام) را کنار سایر جنازههاى شهداى اهل بیت گذاشت.(392)
پس از آن در حالیکه چشم از زندگى دنیا پوشیده بود، شمشیر از غلاف کشید و به سوى این مردم پیش آمد و مبارز طلبید. هیچکس نبود که از دست او جان سالم در ببرد، جمع کثیرى از آنها را کشت.(393) سپس به جناح راست لشکر حمله کرد و این رجز را مىخواند:
الموت أولى من رکوب العار و العار أولى من دخول النار (394)
و بر جناح چپ حمله کرد و این رجز را خواند:
انا الحسین بن على الیت أن لا انثنى
أحمى عبالات أبى امضى على دین النبى (395)
عبدالله بن عمار بن عبد یغوث نقل کرده است: من روز عاشورا در آن لحظات آخر از نزدیک شاهد حال و وضعیت حسین (علیه السلام) بودم، هرگز مغلوبى را که در امواج خروشان گرفتارى و امواج متراکم محنت که شکیبائى را به باد مىدهد و خردها را از جاى بر مىکند در حالى که دشمن مانند نگین انگشتر اطرافش را گرفته و فرزندان و خاندان و یارانش را کشته باشند متینتر و خوددارتر، و دل آرامتر و نترستر از حسین (علیه السلام) را ندیدم و آنچنان ثابت القلب بیائید که اندکى در اندیشهاش تزلزل و در شجاعتش خللى پدیدار نگردید، هیچکس جرأت روبرو شدن با وى را نداشت، آنگاه که دست به حمله مىزد کسى در برابرش نمىایستاد و تمام آنها همچون بزغاله فرار مىکردند.(396)
پسر سعد که این وضعیت را مشاهده کرد بر سپاهیان خود نعره زد که: مگر نمیدانید این مرد فرزند کسى است که دلش آکنده و لبریز از علم و ایمان به الله است؟ مگر نمیدانید او فرزند کسى است که پدرش دمار از روزگار عرب درآورد و کسى نتوانست با او بجنگد و او را شکست دهد؟ شما نمىتوانید با او تن به تن بجنگید، اگر بخواهید موفق شوید باید از هر سوى دسته جمعى بر او یورش برید. پس از صدور این فرمان از طرف پسر سعد چهار هزار تیرانداز ماهر(397) حمله را آغاز و بسوى خیمه و خرگاه امام حسین (علیه السلام) حرکت کردند.
امام (علیه السلام) که آن یورش ناجوانمردانه سپاهیان عمر سعد را مشاهده کرد بانگ برآورد و به آنها فرمود:
اى پیروان آل ابى سفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمىترسید، حداقل در دنیاى خود آزادمرد و جوانمرد باشید، و شما که خود را عرب با غیرت مىپندارید، به اصابت و عربیت خود عمل کنید یا شیعه آل ابى سفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد، فکونوا احراراً فى دیناکم، و ارجعوا الى احسابکم ان کنتم عرباً کما تزعمون.
شمر که صداى امام حسین (علیه السلام) را شنید، از وى پرسید: اى پسر فاطمه! چه مىگوئى؟
امام (علیه السلام) فرمود: من با شما مىجنگم و شما با من مىجنگید زنان که جرم و گناهى ندارند پس جلو این دیوانههاى گستاخ، و بى شرمتان را بگیرید، و نگذارید مادامیکه من زندهام متعرض اهل بیت من بشوند.
شمر این فرمایش امام را پذیرفت و دستور داد سپاهیان مزبور دست از حرم امام (علیه السلام) بردارند و حمله را متوجه خود امام (علیه السلام) بکنند. نبرد سختى در گرفت، در اثر فعالیت فوق العاده و گرمى هوا، تشنگى به شدت بر امام حسین (علیه السلام) غلبه کرد از این رو به سوى شط فرات که چهار هزار مأمور به سرکردگى عمرو بن حجاج بر آن نگهبانى مىدادند حمله برد و تمام آنان را از اطراف شریعه پراکنده کرد و با اسب وارد شریعه گردید همین که اسب دهان نزدیک برد و خواست آب بیاشامد امام (علیه السلام) فرمود:
اى اسب! تو تشنهاى و من نیز تشنهام! تا تو آب نیاشامى من نیز نمىآشامم! انت عطشان و انا عطشان، فلا اشرب حتى تشرب. گویا اسب سخن امام را فهمید، آب نخورده سر را بلند کرد و منتظر ماند تا امام (علیه السلام) آب بیاشامد، همین که امام (علیه السلام) دست را بزیر آب فرو برد و خواست بیاشامد، مردى از سپاه کوفه صدایش را بلند کرد و گفت:
تو با آشامیدن آب مشغول کیف کردن هستى و حال آنکه اهل حرمت، مورد اهانت قرار گرفتهاند؟ أتلتذ بالماء و قد هتکت حرمک؟. امام (علیه السلام) با شنیدن این سخن آب را روى آب ریخت و با لبهاى تشنه و خشکیده از فرات بیرون آمد و به طرف خیمهها حرکت کرد، در بین راه سپاه دشمن را با نبرد خود پراکنده کرد تا به خیمهها رسید.(398)
پس از آنکه امام (علیه السلام)، به خیمهها رسید و ملاحظه کرد که خیمهها و ساکنان در آنها همه سالمند مجدداً با آنان خداحافظى کرد و همه را امر به صبر و شکیبائى نمود، آنگاه جامهاى پوشید و خطاب به اهل حرم کرد و فرمود: از هم اکنون آماده بلاء و مصیبت باشید، و بدانید که خداى تعالى حامى و نگهدار شما خواهد بود، و بزودى شما را از شر دشمنان نجات خواهد داد و عاقبت امر شما را به خیر و خوبى برگزار خواهد کرد و دشمنانتان را به انواع و اقسام عذابها معذب خواهد نمود، و در مقابل این همه بلایا و مصیبتها که متحمل مىشوید نعمتها و کرامتها به شما ارزانى خواهد کرد، بنابراین مواظب باشید شکوه و شکایتى بر زبان نرانید و چیزى نگوئید که از قدر و منزلت شما کاسته گردد استعدوا للبلاء، و اعلموا ان الله تعالى حامیکم و حافظکم، و سینجیکم من شر ایعداء، و یجعل عاقبه أمرکم الى خیر، و یعذب عدوکم بانواع العذاب. و یعوضکم عن هذه البلیه بانواع النعم و الکرامه، فلا تشکوا و لا تقولوا بالستنکم ما ینقص من قدرکم.(399)
راستى اگر گفته شود که مسأله وداع از اعظم مصائبى بود که امام (علیه السلام) در روز عاشورا با آن روبرو شد سخنى به گزاف نخواهد بود، زیرا در آن حالت زنان و فرزندان آل پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) با چشم خود ملاحظه مىکردند که نقطه مرکزى و محور اجتماعشان در حال نابودى، و حصار صیانت و حیثیتشان در حال شکستن و حامى عزت و شرفشان در حال مرگ و آقا و سیدشان در حال فراق و جدائى است که دیگر هیچ گاه بسویشان مراجعت نخواهد کرد، و نمىدانستند پس از او از شر دشمنان به چه کسى پناهنده شوند. و به چه کسى دل خوش نمایند. عظمت مصیبت، همه را پریشان و آشفته خاطر کرده بود. همه گرد هم آمدند و اطراف ابى عبدالله (علیه السلام) را گرفتند، برخى از کودکان با ناله جگرگزار درخواست مىکردند آنها را به جاى امنى ببرد و برخى دیگر از فشار تشنگى تقاضاى مقدارى آب مىکردند!!
در چنین شرائطى بر سرور غیرتمندان و نمونه مهر و شفقت، چه مىگذرد که با بینش وسیع خود مىبیند ودایع رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و زنان و فرزندان اهل بیت عصمت و طهارت که جز پرده عزت و جاه و جلال و بزرگوارى و احترام چیزى ندیده و نمىشناختند، باید با پاى برهنه و روى گشاده با فریاد و نالههاى بلند جانسوز که دل سنگ سخت را آب مىکند در این بیابان خشک و سوزان از ستم دشمن و از سلب و غارت و ضرب نى و تازیانه به این سوى و آن سوى بدوند، و غیر از امام سجاد (علیه السلام) که در بستر بیمارى افتاده است حامى و پشتیبانى نداشته باشند.
فلو ان ایوبا رأى بعض ما رأى لقال: بلى هذه العظیمه بلواه
اما عقیله بنى هاشم زینب کبرى (علیها السلام) همه این مصائب را با چشم خود مىبیند، و مىنگریست عروه الوثقاى دین در حال از هم گسستن، و حبل نبوت در شرف انقطاع، و منار شریعت در معرض خاموشى، و شجره امامت در حال پژمردگى و افسردگى است.
تنعى لیوت البأس من فتیانها و غیوثها ان عمت البأساء
تبکیهم بدم فقل بالمهجه الحرا تسیل العبره الحمراء
حن و لکن الحنین بکا و قد ناحت و لکن نوحها ایماء
در همین حال که اطراف ابى عبدالله (علیه السلام) را زنان و فرندان گرفته بودند متوجه جناب سکینه شد، سکینهاى که دربارهاش به حسن مثنى فرموده بود: دائماً غرق در یاد خدا است. دید از دیگر زنان فاصله گرفته و در کنارى ایستاده و گریه مىکند، نزدیک وى رفت ضمن دلدارى و تفقد از او امر به صبر و شکیبائى اش فرمود و به زبان حال مىگفت:
هذا الوادع عزیزتى و الملتقى یوم القیامه عند حوض الکوثر
فدعى البکاء و للاسار تهیأى واستشعرى الصبر الجمیل و بادر
و اذا رایتنى على وجه الثرى دامى الورید مبضعاً فتصبری